تم کده

Lilypie - Personal pictureLilypie Second Birthday tickers Lilypie Kids Birthday tickersLilypie - Personal picture

ایلی بلا :: سخن شیرین

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

من «ایلیا» ملقب به «ایلی بلا» هستم.ساعت هشت و نیم صبح روز پنجشنبه سی ام تیرماه نود، بیمارستان سجاد تهران را با قدوم خودم منور کردم... مثل شیر قوی هستم،شیر دوست دارم،دستامم زیر شیر میشورم...
من هم «وانیا» ملقب به «دخمل طلا»، آبجی ایلی بلا هستم.ساعت هشت و پنجاه دقیقۀ صبح روز چهارشنبه بیست و ششم آذرماه نود و سه، برگ زرین دیگری بر بیمارستان سجاد افزودم...

کد آهنگ

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ اسفند ۹۵، ۲۳:۳۵ - Dina
    Good omg
نویسندگان

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایلی بلا» ثبت شده است

جمعه تصمیم گرفتیم پسرک رو ببریم صفا دیدیم برای ایلی جونم چی از پارک بهتر!!! رفتیم دنبال مامان طاهره، بابا احمد، خاله الهام و امتیس باهم رفتیم دریاچه چیتگر جای همگی خالی به ایلیا که خیلی خوش گذشت. اینم یه عکس از ایلی جونم که من عاشقشم

  • مامان

از قبل از عید تصمیم داشتم ایلی جونم رو از پوشک بگیرم اما خودش تنبلی می کرد و تا جیشش رو می کرد می گفت مامان جیش کردم !!!!!!!!
اما از اونجایی پسرکم عاشق تبلت است، عیدی یک عدد تبلت عیدی گرفت و کلی به خاطر داشتنش خوشحالی کرد و به خودش (و البته ما) بالید که "منم مث بشه ها تبلت دارم" بله این روزا کلمه "بشه ها" (بچه ها) شده ورد زبون ایلی جون و هر چیزی که می خواد از زبون بشه ها می گه تازه گاهی اوقات با اونها داستان سرایی هم می کنه... از اصل مطلب دور نشیم این تبلت که خدا پدر و مادر طراح و سازنده اون رو بیامرزه شد کمک ما برای خداحافظی با پمپرز
یه روز که ایلیا بازهم ما رو شرمنده کرد و پمپرز رو بله ... بهش گفتم ایلی جون تبلتت هوشمنده اگه هر وقت پمپرزت رو خیس کنی تبلت خاموش می شه و تا جیش بعدی که توی دستشویی کنی روشن نمی شه اولش ایلی جون ناراحت نشد و گفت عیب نداره با گوشی خودت بازی می کنم اما من کاملا خبیثانه گفتم گوشی مامان هم نمی شه فقط تبلت خودت پس مواظب باش پمپرزت خیس نشه... یکی دو بار پمپرز خیس شد و تبلت هوشمند هم خاموش اما بعد از اون به خاطر عشق به تبلت ایلیا جیشش رو گفت و از روز 23 فروردین رسما با پمپرز خداحافظی کرد . آفرین پسر گلم که اینبار هم مثل همیشه آقا بودی و باعث شدی بازهم بهت افتخار کنم
ههههههههههوووووووووووررررررررررررررررااااااااااااااااااااااا


 اولین عکس بعد از حمام و بدون پمپرز ایلیا در مراسم وداع با پمپرز


  • مامان

مادرم ‏ مادرم ‏ مادرم ‏ مادرم  

..

بزرگ شدیم ‏ ... و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ..

بزرگ شدیم ... و فهمیدیم بابابزرگ دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت همانطور که مادر گفته بود ..

بزرگ شدیم ... و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست ... 

بزرگ شدیم ... به اندازه ای که فهمیدیم پشت هرخنده مادرم هزار گریه بود .. و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود ...

بزرگ شدیم ... ویافتیم که مشکلاتمان دیگر با یک شکلات،یک لباس یا کیف حل نمی شود ... 

و اینکه والدیمان دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت ، ویا حتی برای عبور از پیج و خم های زندگی ... 

بزرگ شدیم ... و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم،بلکه والدین ماهم همراه با ما بزرگ شده اند ، و چیزی نمانده که بروند

ویا هم اکنون رفته اند ...   

  • مامان

بعد از مدتها اواسط بهمن ماه تهران هوای 8-7 درجه زیر صفر را تجربه کرد، هوای تهران از آلودگی وحشتناک ماههای اخیر نجات پیدا کرد و برف و سرما میهمان خونه هامون شد ایلیا که تازه می فهمید برف چیه اولش فکر می کرد همه جا رو کف گرفته و مدام می گفت "مامان شرا همه جا کفه؟" هر چی من می گفتم برفه می گفت "نه ببین شبیه کفه!!!" دیگه یه روز که زودتر از سر کار برگشتم بااینکه برف نسبت به روزهای پیش کمتر شده بود اما باز از هیچی که بهتر بود... با پسر گلم رفتیم پشت بام برف بازی که در همین حین دوستش عسل هم به ما پیوست و یک برف بازی حسابی کردیم به بچه ها که خیلی خوش گذشت و من هم از شادی پسرکم کلی روحیه ام عوض شد بعد هم ایلیا یه شلغم حسابی خورد، بعدش یه دوش آب گرم و برای اولین بار شب ساعت 9 بیهوش شد

  • مامان

خداوندا عزیزم را تو یاری کن
پناهش باش و در حقش تو کاری کن
الهی هرچه میخواهد نصیبش کن
خدایا بر لبش لبخند جاری کن

شیرین کاری

  • مامان

30 ماه از بودن با تو گذشت

30 ماهی که خدا تو رو به من هدیه داد تا زندگی رنگ دیگری به خود بگیرد.

پسرم تو را از او خواستم، از اویی که بدون خواستش برگی از درخت نمی افتد. 

او خواست و تو مال ما شدی، تو را به خودش می سپارم که همیشه پشت و پناهت باشد.

کاش لایق مادر بودنت باشم چون تو لایق بهترین هایی

پسر عزیزم عاشقانه دوستت دارم

  • مامان

دو قدم مانده به خندیدن برگ

                   یک نفس مانده به ذوق گل سرخ

                                            چشم در چشم بهاری دیگر

                                                         تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان

                                                                                    یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان

کم داریم به نوروز نزدیک می شیم ... دو قدم مونده ... به اندازۀ چشم برهم زدنی ...

امسال به لطف پروردگار سومین نوروکم زیه که ایلی بلا تجربه می کنه.به یمن این نعمت، ایلی بلا امسال هم به دوستان گلش عیدی می ده...

تقویم سال 1393 هجری خورشیدی

تقویم سال 1393 هجری خورشیدی...

می تونید این تقویم را با کلیک روی عکس بالا و با حجم 4.3MB  دریافت کنید

پیشاپیش عیدتون فرخنده باد

در ضمن تقویم سال 1393 خورشیدی با صفحات جدا برای هر ماه و با پس زمینۀ مناظر HD را می تونید از آدرس زیر دریافت کنید:

http://iliya1.blog.ir/1392/10/21/salnameh-1393-khorshidi

  • بابا

ایلیا جان من دیگه داره دو و نیم سالگی اش رو پشت سر می ذاره و دوباره کلی پیشرفت کرده مخصوصا توی حرف زدنش ایلی جونم دیگه یه بلبل کامل شده و گاهی اوقات یه حرفایی می زنه که آدم تعجب می کنه ایلیا این حرفها رو از کی یاد گرفته.

  • مامان

رفیق روزهای قشنگم زمستان هم رسید

سردت شد خبرم کن تا برایت بسوزم ...

 بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد

که در قبلم جاری هستی

عزیزم، امیدم، قشنگم، پسرم

سومین یلدای با تو بودن مبارک

  • مامان

نوزدهم آذر تولد آمیتیس عزیزم است که ما همگی شب گذشته خونه خاله الهام بودیم تا تولد زیبای امی جونم رو جشن بگیریم بیشتر از همه ایلیا از خونه خاله الهام رفتن خوشحال بود چون می دونه موقعی که اونجا باشه دنیا به کام ایلیاست و هر کاری که بخواهد انجام می ده از همه مهمتر ایلی جون من عاشق تولد و شمع فوت کردن است و هر وقت اسم تولد رو می شنوه کلی ذوق می کنه. ایشالله صد و بیست ساله شی عزیزم 

تولد آمیتیس

  • بابا