تم کده

Lilypie - Personal pictureLilypie Second Birthday tickers Lilypie Kids Birthday tickersLilypie - Personal picture

ایلی بلا :: سخن شیرین

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

من «ایلیا» ملقب به «ایلی بلا» هستم.ساعت هشت و نیم صبح روز پنجشنبه سی ام تیرماه نود، بیمارستان سجاد تهران را با قدوم خودم منور کردم... مثل شیر قوی هستم،شیر دوست دارم،دستامم زیر شیر میشورم...
من هم «وانیا» ملقب به «دخمل طلا»، آبجی ایلی بلا هستم.ساعت هشت و پنجاه دقیقۀ صبح روز چهارشنبه بیست و ششم آذرماه نود و سه، برگ زرین دیگری بر بیمارستان سجاد افزودم...

کد آهنگ

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ اسفند ۹۵، ۲۳:۳۵ - Dina
    Good omg
نویسندگان

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایلی بلا» ثبت شده است

این روزها با ایلیا مثل برق و باد می گذره ایلیا هر روز بزرگ و بزرگتر می شه و من هر روز عاشق و عاشق تر گاهی اوقات می گم خدایا این پسرک من است که اینقدر قشنگ حرف می زنه؟ که اینقدر مستقل شده؟ که اینقدر صاحب نظر شده؟ که اینقدر آقا شده (البته آقا که چه عرض کنم)

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

  • بابا

از دست این وبلاگ ایلیا که باز نمی شه و نمی تونم توش مطلب بذارم به همین خاطر مجبورم مطالب رو با کمی تاخیر وارد کنم

به خاطر آلودگی شدید هوای تهران شب های اول محرم اصلا ایلیا رو بیرون نبردم فقط تاسوعا و عاشورا ایلی جون رو بردم بیرون که پشیمونم کرده از اون روز هر چیز گردی که می بینه می زنه روش و می گه دارم طبل می زنم  هر چی بهش می گم همسایه ها  اذیت می شن گوش نمی کنه می گه دارم طبل می زنم طبل خوبه..!

اینم از گل پسر من که هر کاری می بینه تقلید می کنه ...

  • بابا

یازدهم آبان امسال با مامان و بابام رفتیم دبی خیلی سفر خوبی بود و به من خیلی گذشت اما من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم تا به خودم خوش بگذرد حالا اینکه به مامان و بابام چی گذشت بماند  موقع رفت حدود ساعت 3:30 فرودگاه بودیم من که از دیدن اون همه آدم به وجد اومده بودم کلی بالا و پایین پریدم و ذوق کردم ولی به صورت کاملا اتفاقی موقع پرواز خوابم برد و یه ذره آرامش برقرار شد  در بدو ورود به هتل هم شیطنت رو شروع کردم چشمتون روز بد نبینه هر بار که خرید یا برای دیدن جاهای دیدنی می رفتیم دیگه از بس بدوبدو می کردم توان برای مامان و بابام نمانده بود مدام هم می خواستم حرف حرف من باشه یعنی کسی من رو بغل نکنه دستم رو هم نگیرند منم تا می توانم بدوم و برم داخل جمعیت

اینم یه عکس از من که مامانم عاشقش است بقیه مطالب رو در ادامه مطلب توضیح می دم 

سفرنامه دبی

  • بابا

 

نوزدهم مهر ماه امسال تصمیم گرفتیم که پستونک رو از ایلیا بگیریم واسه همین روز اول سر پستونکش رو بریدم موقع خوردنش گفت مامان پستونک رو بریدی؟ گفتم نه گفت بابا بریده؟ گفتم نه خودت بزرگ شدی دندونات محکم شده موقع خوردنش سر پستونکت کنده شده دیگه نباید ممه بخوری پسرم اولش قبول کرد بعد از چند ساعت که دوباره سراغ پستونکش را گرفت کمی فلفل بهش زدم موقع خوردنش گفت مامان دهنم می سوزه ممه رو بشور خوب شه روز اول رو با همان پستونک سوراخ سر کرد اما از فرداش دیگه با مامان طاهره جون عزممون را جزم کردیم به پسرکم گفتیم ممه خراب شده بود و آقا برده اولش کمی بهانه گرفت اما مثل همیشه آقا بود و راحت تر از چیزی کنار اومد که من فکر می کردم. دیشب خاله پرستواینا خانمون بودند و ایلیا شیرش رو زودتر از موقع خواب خورد و  اولین شبی بود که بدون شیشه و پستونک مثل یه مرد خوابید.

  • بابا

"زنده باد کودکی زنده باد زندگی"  این شعار روز کودک امسال است

زنده باد زندگی ای که با بچه هامون ما رو به کودکی می بره و زنده باد کودکی که به ما زندگی می ده

امسال سومین ماه مهری است که ایلی جونم روز کودک در کنار ماست و سومین روز کودکی است که با پسرم کودکی کردم تا او بزرگ شود چقدر شیرین است این با هم بودن ها پسرکم عاشق لحظه لحظه هایی هستم که با تو سپری می کنم

اینم کادوی من به پسرم برای روز کودک به علاوه یک بسته خمیر بازی آریا که ایلی جون خیلی ازش خوشش اومد البته توی بانک مسکن هم یه حساب مسکن جوانان براش باز کردم که هروقت کارتش آماده شد عکس اولین کارت حساب بانکی پسرم رو می ذارم 

  • بابا
  • بابا

سی ام مرداد ماه بود که تصمیم گرفتیم ایلی بلا رو ببریم پارک از وقتی که ایلیا فهمید داریم می ریم می پرید و ذوق می کرد  موقع برداشتن وسایل از ماشین سریع چرخ خودش رو برداشت و مشغول بازی شد 

پارک پرواز

  • مامان

حالا که حدود یک ماه از تولد پسرکم می گذرد دیگر تغییراتش مشهود شده. شنیده بودم که می گفتن بعد از دو سالگی بچه ها تغییر می کنن اما فکر نمی کردم به این سرعت باشه. ایلیا جان من دیگه برای خودش یک طوطی تمام عیار شده و هر چیزی رو که بشنود بلافاصله تکرار می کنه (البته پسر من خیلی خیلی شیرین سخن تر از طوطی است) تقریبا جملات رو کامل بیان می کنه. دیگه بعد از تولدش بعد از ظهرها که می رم دنبالش گریه نمی کنه که منزل مامان طاهره بمونه تا می رسم می گه "بییم خونمون" وارد خیابانمون هم که می شیم می گه "اینجا خونه مناژه" کاملا هم کوچه و خونمون  رو می شناسه. یکی دیگه از کارهای جالب ایلیا این است که کلا با راه رفتن خداحافظی کرده و مثل کانگورو موقع راه رفتن می پره

اما یکی از مشکلات من این است که اصلا در گرفتن mapy همکاری نمی کنه هر چی هم که بهش می گم جیش داری بریم دستشویی می گه نه pampers خوبه  دیگه نمی دونم باید چی کار کنم

 

تازه ایلی جون به پستونکش هم خیلی وابسته شده و فکر کنم یکی دیگه از مشکلات آینده من گرفتن پستونک از ایلیا باشه
جدیداً ایلیا هر چیزی که می بینه می گه "این چی این چی این چی" یا هر وقت تلفن زنگ می زنه می گه "این کی این کی این کی" خیلی جالب است که هر دفعه هم سه بار تکرار می کنه (عاشقتم فرشته عزیزم) یه کار جالب دیگه ای هم که پسرکم یاد گرفته اینه که موقع خداحافظی بوس می فرسته 

  • مامان

 بعداز ظهر جمعه یکی از روزهای مرداد ماه با خاله الهام و آمیتیس رفتیم سرزمین عجایب . ماشالله ایلیا اینقدر شیطونی کرد که ما چهار نفر موقع برگشت دیگه توان راه رفتن نداشتیم البته گرمای هوا و ازدحام جمعیت اونجا هم پسرک رو اذیت کرد و ایلی جون نتونست خوب بازی کنه ولی درکل شب خوبی بود اینم چند تا عکس از اون روز

سرزمین عجایب

  • بابا
  • بابا