بچه دار شدن تصمیم خطیری ست با این تصمیم می گذارید قلب تان تا ابد جایی در بیرون و دور و بر تن تان به سر برد.
"الیزابت استون"
- ۰ نظر
- ۰۷ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۲۲
بچه دار شدن تصمیم خطیری ست با این تصمیم می گذارید قلب تان تا ابد جایی در بیرون و دور و بر تن تان به سر برد.
"الیزابت استون"
امسال دومین سالی است که پسرک من چهارشنبه سوری در جمع ماست. از قبل کلی نگران بودم احساس می کردم که ایلیا از صدای ترقه بترسد اما اصلا فکر نمی کردم که پسرک من یه شیرمرد است و صدای ترقه حتی اون رو یک سانتی متر از جایی که ایستاده جابه جا نمی کنه. خدا رو شکر چهارشنبه سوری امسال هم به خیر گذشت.
وخداوند عشق را آفرید
امسال دومین سالی است که در روز عشق ایلیا در کنار من و باباش است و چقدر این عشق زیباست، زیباترین هدیه خدا. ما همدیگر رو داریم، ما به عشق هم زندگی می کنیم و حالا دیگه زندگی ما چیزی از یک عشق کامل کم نداره. اینم هدیه من و بابایی به مناسبت روز عشق به پسر خوبمون
و حالا 18 ماهگی ایلیا در ادامه مطلب
عیدی ایلی بلا به دوستان خوبش
تقویم سال 1392 خورشیدی
برای دریافت تقویم با کیفیت بالا به ادامۀ مطلب مراجعه فرمایید:
سی ام دی ماه وقت واکسن 18 ماهگی ایلیا بود. کلی توی اینترنت تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که این سخت ترین واکسن هست و بعدش کلی تب، بی حالی و .... برای بچه ها به همراه داره از یک هفته قبل حال خودم خراب بود و هر وقت بهش فکر می کردم استرس می گرفتم بعد از کلی استرس تصمیم گرفتیم که چهارشنبه چهارم بهمن واکسن پسری را بزنیم اما متاسفانه همان روز دایی محمدم فوت کرد و نشد. این حال خراب همچنان همراه من بود (آخه موقع هایی که ایلیا واکسن می زنه من بیشتر از اون گریه می کنم و حالم بد می شه) قرار شد واکسن رو شنبه هفتم بهمن بزنیم که بازهم متاسفانه عمو هوشنگم به رحمت خدا رفت بازهم این کابوس به تعویق افتاد و بالاخره چهارشنبه یازدهم بهمن واکسن 18 ماهگی ایلیارو زدیم، با این همه ترس و اضطرابی که من داشتم اگر حتی ایلیا یک درجه تب هم می کرد به نظر من خیلی زیاد می آمد اما خدا رو شکر پسر من قهرمانانه با این مساله برخورد کرد و هیچ اتفاقی براش نیافتاد و بزرگ مرد کوچک من از سد واکسن 18 ماهگی با موفقیت عبور کرد.
28 ام دی ماه تولد پارسا دوست ایلیا بود جای همگی خالی خاله پرستو خیلی برای این جشن زحمت کشیده بود. تم تولد پارسا رنگین کمان بود همه جا پر بود از رنگین کمان های زیبا. با این که ایلیا از ساعت 8 صبح بیدار شده بود و تا ساعت 8 شب که ما رفتیم تولد فقط 45 دقیقه داخل ماشین خوابیده بود و از صبح در حال شیطنت بود اما گل پسرم مثل همیشه آقا بود و کلی حفظ آبرو کرد.
اینم چندتا عکس از تولد پارساجون...
خیلی وقت بود که سرم شلوغ بود و فرصت نمی کردم راجع به یک سالگی ایلیا بنویسم اما حالا یکم اوضاع رو به راه تر شده. اینم کارهای گل پسر مامان در یکسالگی ....
امسال دومین سالی است که پسر عزیزم شب یلدا در جمع ماست و چقدر این باهم بودن زیباست. چند روز پیش ایلیا رو بردم عکس مخصوص شب یلدا بیاندازد اما عروسک من همش گریه کرد و اصلا باهامون همکاری نکرد به همین خاطر توی عکس اینجوری افتاده
طبق معمول همیشه شب یلدا همگی پیش مامان طاهره و بابا احمد بودیم خدا سایه این بزرگترها رو از سرمون کم نکند که وجودشون توی هر خونه ای نعمت است و حضورشون همه جا نشانی از برکت
پسرکم وقتی خونه خاله هاش می ره هر کاری از دستش بر بیاد انجام می ده و از هیچ شیطنتی دریغ نمی کنه وقتی ما نشسته بودیم دیدیم هیچ صدایی ازش در نمی یاد رفتیم دیدیم نشسته پای وسایل آمیتیس و می خواد نقاشی کنه
پسر من عاشق قان قان است مخصوصا موتور. هر وقت هر جا موتور ببیند شیرجه می زنه که بره سوارش بشه اما وقتی موتور نباشه دیگه به ماشین هم رضایت می دهد (بالاخره از هیچی که بهتره)
بعداز ظهر ها هم که می رم خانه مامان طاهره دنبالش دیگر حاضر نیست از ماشین پیاده شه با اشاره به من می قهماند که برو من بنشینم پشت فرمان کلی سوژه دارم تا بتونم از ماشین پیادش کنم به همین خاطر یه ماشین کوچولو براش خریدیم تا ارادتش نسبت به قان قان کمتر شه اما نشد ....