ایلیا و شیرین کاری ها

بچه دار شدن تصمیم خطیری ست با این تصمیم می گذارید قلب تان تا ابد جایی در بیرون و دور و بر تن تان به سر برد.

"الیزابت استون"

گاهی اوقات احساس می کنم کاش می شد مثل یه دوربین بتونیم همه کاری های ایلیا رو فیلم بگیریم و بعداً بهش نشون بدیم که چقدر کارهاش جالبه، حرف زدنش بامزه است و حرکاتش دل می بره. گاهی اوقات بازی با کلمات را گم می کنم و نمی تونم بیان کنم که این پسر چقدر شیرین شده

ایلیا جان من دیگه داره به رقاص تمام عیار تبدیل می شه با شنیدن کوچکترین آهنگی شروع به رقصیدن می کنه البته ناگفته نماند که پسرک من عاشق آهنگ Gangnam Style است در هر حالتی که باشد وقتیکه صدای این آهنگ را بشنود می آید و می رقصه، به زبون شیرین خودش هم به این آهنگ می گه آناسا

پسرک شیرین زبونم تا چند هفته پیش به من می گفت مامان شان (مامان جان) و به باباش هم می گفت باباشان (بابا جان) اما الان دیگه به من می گه مناژ (مهناز) و به باباش هم می گه باباش.

ایلیای من خیلی زود معنی دوست داشتن و عشق رو فهمید وقتی توی چشماش نگاه می کنم بهش می گم ایلی جون عاشقتم اونم به من می گه عاشق. شاید اون فهمیده که هیچکس توی دنیا اینجور عاشقانه دوستش نداره

 

                                       

پسرم تمام اعضای بدن رو کامل بلده و می تونه اسم هاشون رو هم بگه تازه تا پنج هم بلده بشمارد (البته اگه عدد چهار رو از اعداد حذف کنیم یعنی می گه یک، دو، سه، پنج)

گاهی اوقات احساس می کنم دیگه قلبم مال خودم نیست با ناراحتی ایلیا غصه دار می شم و لبخند اون برام بهترین هدیه است خدایا با قلب من چه کردی....