تم کده

Lilypie - Personal pictureLilypie Second Birthday tickers Lilypie Kids Birthday tickersLilypie - Personal picture

مامان :: سخن شیرین

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

وبلاگ رسمی "ایلیا" و "وانیا"

سخن شیرین

من «ایلیا» ملقب به «ایلی بلا» هستم.ساعت هشت و نیم صبح روز پنجشنبه سی ام تیرماه نود، بیمارستان سجاد تهران را با قدوم خودم منور کردم... مثل شیر قوی هستم،شیر دوست دارم،دستامم زیر شیر میشورم...
من هم «وانیا» ملقب به «دخمل طلا»، آبجی ایلی بلا هستم.ساعت هشت و پنجاه دقیقۀ صبح روز چهارشنبه بیست و ششم آذرماه نود و سه، برگ زرین دیگری بر بیمارستان سجاد افزودم...

کد آهنگ

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۱ اسفند ۹۵، ۲۳:۳۵ - Dina
    Good omg
نویسندگان

۸۶ مطلب توسط «مامان» ثبت شده است

چهاردهم آذر یازدهمین و آخرین ماهگرد پارسا بود و ما تصمیم گرفتیم دور هم جمع شویم جای همگی خالی از دست این دو تا گل پسر کلی خندیدیم بهترین زمانش هم وقتی بود که ما همگی داشتیم پارسا رو صدا می کردیم که به دوربین نگاه کنه که یکدفعه ایلیا صدا کرد "پاسا" خیلی لحظه قشنگ و جالبی بود.

  • مامان

امروز:
اگر می نویسم خوشبخت ترین مادر دنیام دروغ نگفتم.
اگر می نویسم خدای بزرگ در رحمتش را به روی من گشوده دروغ نگفتم.
اگر می نویسم زندگی زیباست دروغ نگفتم ....
می نویسم تا پسرکم بداند از روزی که جواب آزمایش را گرفتم تا امروز لحظه ای از حضورش غافل نبودم، بداند که زندگی من با حضورش زیباتر از همیشه است و بداند که خیلی وقت است که شده همه زندگی من.
حالا که پسرکم ده تا دندان دارد و یکی دیگر از دندان های کرسی اش در حال جوانه زدن هستند می بینم که خدا چقدر مهربان است که نعمت به این بزرگی را به من داد تا ازش نگهداری کنم.
حالا که پسرکم من را صدا می کنه می فهمم که "مامان" زیباترین کلمه دنیاست و شنیدن اون کلمه از فرشته ای که مال من است از وجود من است و دیگر حالا "پسر" من است چقدر شادی آفرین است.
حالا که پسرکم معنی جملات را می فهمه (موقع شام خوردن بهش می گم ایلیا برو پیش بندت را بیار مامان بهت به به بده می ره می یاره) می فهمم که لحظات چقدر زود در گذرند.
حالا که پسرکم وقتی کار بد می کنه خودش را لوس می کنه تا کسی دعواش نکنه می فهمم که بچه ها چقدر زود فهمیده می شوند.
حالا که پسرکم دیگر سراغ مامانش نمی یاد برای شیر خوردن می فهمم که چقدر زود مرد شده
حالا که پسرکم شبها می آید توی بغل مامانش می نشینه و من را می بوسه می بینم که چقدر خوشبختم .
حالا که شبها موقع خواب سرم را روی شونه های کوچیکش می ذارم، با عشق بغلش می کنم و باهم می خوابیم می فهمم که شونه های پسرم از همین حالا تکیه گاه مامانش است.
و حالا با دیدن  شیرینی های بچه گانه ایلیا می بینم که روی دیگر  زندگی نیز با تمام مشکلات و سختی هایش 
زیباست ....

  • مامان

امسال هفدهم مهرماه روز دوشنبه بود و ما رفتیم خونه پارسا اینا. دست خاله پرستو درد نکند کادوی روز کودک برای هر دو تا بچه ها ماشین خریده بود

  • مامان

 امسال تصمیم گرفتیم تعطیلات بعد از عید فطر (سی ام مرداد تا دوم شهریور) را همراه بابا، مامان بزرگ و عمه ایلیا به پابوس امام رضا (ع) بریم جای همگی خالی خیلی خوش گذشت. ایلیا رو همون روز اول برای عرض ارادت خدمت آقا بردیم
زیارت قبول عزیزم .....

مشهد مقدس

  • مامان

٢٦ مرداد رفته بودیم باغ لارک. خیلی به ایلیا خوش گذشت کلی شیطونی و بازیگوشی کرد ....

باغ

  • مامان
  • مامان

تولد ایلیای عزیزم 30 ام تیر است اما چون فرداش ماه رمضان است 22 تیر براش تولد گرفتیم. ایلی بلا روز تولدش مریض بود و اصلاً بهش خوش نگذشت ولی همگی بزرگ شدن پسرم رو براش جشن گرفتیم و فرشته من یکساله شد هوراخدایا شکرت که یکی از بهترین فرشته هات رو به ما هدیه دادی. خدایا شکرت که روز به روز بزرگ شدن پسرم رو می بینم و هر روز به عظمتت بیشتر پی می برم. خدایا شکرت که زندگیمون رو منور به وجود پسری کردی که با حضورش گذر زمان را نمی فهمم. نفهمیدم که چطور یکسال گذشت با تمام سختی ها و شب بیداری خواب حالا دیگه پسرم مرد شده تشویقخدایا خودت پشت و پناهش باش و مثل همیشه از بدی ها در امانش بدار. آمین

اینم چند تا از عکس ها تولدش (ماشاالله یادتون نره)

  • مامان

بزرگ شدن پسر گل من دیگه دارد مشهود می شه

ایلیا خیلی شیطون شده... انواع و اقسام شیطنت ها را می شه در وجود نازنینش دید.

خدایا شکرت که پسرم سالمه و شیطنت می کنه ...

شیطنت

  • مامان

١٢ تیر 91 پسر عزیزم برای اولین بار با مامان، مامان طاهره و خاله مریم به سلمونی رفت اندازه ای که فکر می کردم اذیت نکرد اما همه مجبور شدیم کلی باهاش بازی کنیم که آقا باشه. پسرم مثل یه دسته گل شد...

سلمانی ایلیا

  • مامان

فرشته من وقتی یکماهه بود با عروسکش هم قد بود

ایلیا

  • مامان