صدای عشق
امروز:
اگر می نویسم خوشبخت ترین مادر دنیام دروغ نگفتم.
اگر می نویسم خدای بزرگ در رحمتش را به روی من گشوده دروغ نگفتم.
اگر می نویسم زندگی زیباست دروغ نگفتم ....
می نویسم تا پسرکم بداند از روزی که جواب آزمایش را گرفتم تا امروز لحظه ای از حضورش غافل نبودم، بداند که زندگی من با حضورش زیباتر از همیشه است و بداند که خیلی وقت است که شده همه زندگی من.
حالا که پسرکم ده تا دندان دارد و یکی دیگر از دندان های کرسی اش در حال جوانه زدن هستند می بینم که خدا چقدر مهربان است که نعمت به این بزرگی را به من داد تا ازش نگهداری کنم.
حالا که پسرکم من را صدا می کنه می فهمم که "مامان" زیباترین کلمه دنیاست و شنیدن اون کلمه از فرشته ای که مال من است از وجود من است و دیگر حالا "پسر" من است چقدر شادی آفرین است.
حالا که پسرکم معنی جملات را می فهمه (موقع شام خوردن بهش می گم ایلیا برو پیش بندت را بیار مامان بهت به به بده می ره می یاره) می فهمم که لحظات چقدر زود در گذرند.
حالا که پسرکم وقتی کار بد می کنه خودش را لوس می کنه تا کسی دعواش نکنه می فهمم که بچه ها چقدر زود فهمیده می شوند.
حالا که پسرکم دیگر سراغ مامانش نمی یاد برای شیر خوردن می فهمم که چقدر زود مرد شده
حالا که پسرکم شبها می آید توی بغل مامانش می نشینه و من را می بوسه می بینم که چقدر خوشبختم .
حالا که شبها موقع خواب سرم را روی شونه های کوچیکش می ذارم، با عشق بغلش می کنم و باهم می خوابیم می فهمم که شونه های پسرم از همین حالا تکیه گاه مامانش است.
و حالا با دیدن شیرینی های بچه گانه ایلیا می بینم که روی دیگر زندگی نیز با تمام مشکلات و سختی هایش زیباست ....