بیستم تا بیست و چهارم شهریور همراه با مامان طاهره، بابا احمد، خاله الهام، امی، خاله مریم، دایی رضا، دینا و ... رفتیم شمال جای همگی خالی به ایلیا که خیلی خوش گذشت. از اونجایی که همه هم اهل گردش بودند اصلا داخل ویلا نموندیم و همش بیرون بودیم اما من خیلی حواسم به عکس انداختن نبود و بیشتر فیلم می گرفتم از اونجایی که خودم هم به خاطر شرایطم نمی تونم زیاد بایستم بیشتر امی جونم حواسش به ایلیا بود (دستت درد نکنه عزیز دلم که اینقدر مهربونی). توی این چند روز سه چهار بار رفتیم دریا و ایلی جونم کلی آب بازی کرد اما باز هم موقع برگشت می گفت نریم اون خونه که اسباب بازی دارم بمونیم همین جا که دریا داره اینجا خیلی خوبه.
چند تا عکس از روزای خوبی که در کنار عزیزانم بودم
بیست و یکم رفتیم سی سنگان دایی رضا هم یه تاب به اسم بچه ها بست و کلی همه تاب بازی کردن جای همگی خالی ناهار رو هم همونجا خوردیم، موقع برگشت هم رفتیم ساحل سی سنگان برای آب بازی
- ۲ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۶