سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۳۶ ب.ظ
برادرانه های ایلیا و یک ماهگی وانیا
خیلی سعی می کنم این روزها به ایلیا سخت نگذره خیلی دل به دلش می دم با اینکه وانیا خیلی به من احتیاج داره می ذارمش خونه مامان طاهر و با ایلیا می ریم پارک، باباش شب ها باهاش خیلی بازی می کنه و .... پسر گلم هم با این که هنوز خیلی کوچیکه سعی می کنه همیشه مردونه برخورد کنه ایلیا جونم خواهرش رو بغل می کنه، می بوسه، نوازش می کنه ولی همه ناراحتی هاش رو با مامانش قسمت می کنه
دختر گلم یک ماهه شد
ایلیا و دوست همیشگی اش امی جون
چهل روزگی وانیا
وانیا خانوم موقع بیرون رفتن (تو کاپشنش گم می شه عروسکم)
نتیجه مقاومت ایلیا در برابر خواب
وانیا پیش مامان طاهره، من و ایلیا پارک
ایلی جون در عروسی
عزیزانم ایشالله عروسی خودتون
وانیا جونم ماهگردت مبارک !
ایلیا جونم مواظب خودت و خواهرت باش عزیزم!
دوستم زود برگرد سرکار!!!