تولد دو سالگی
730 روزگذشت، از روزی که با دلهره و استرس وارد بیمارستان شدم تا قسمتی از وجودم رو با بقیه تقسیم کنم که حالا ایلیا نام گرفت، از روزی که فهمیدم حس زیبای مادر شدن را، از روزی که شیره جانم را با عشق به پسرکی می دادم که اکنون از جانم شیرین تر است و از روزی که ایلیا جان من زندگی ما رو روشن کرد با وجودش، گرم کرد با حضورش و شیرین کرد با حرف زدنش. حالا من با افتخار یک مادرم
امسال تولد دو سالگی ایلیا رو به خاطر ماه رمضان نتوانستیم مفصل بگیریم اما دیگه پسرکم معنی تولد، شمع فوت کردن و... خیلی خوب می فهمد به همین خاطر یه تولد کوچیک روز پنجشنبه 27 تیر خونه خودمون گرفتیم که مامان طاهره و بابااحمد، دایی محمدرضا، دایی علیرضا، خاله الهام و خاله مریم به همراه خانواده هاشون مهمون ما بودند. ایلیا از صبح که بیدار شد با دیدن تزئین خونه خیلی خوشحال شد وقتی که بهش گفتم امروز تولد ایلیاست تا شب را ه می رفت می گفت "تللد ایلیا" و کلی خوشحال بود می رقصید و بقیه رو هم با خوشحالی اش شاد می کرد.
قبل از آمدن میهمان ها به ایلیا گفتم ژست بگیر ازت عکس بیندازم اینم عکس های گل پسر من با نظر خودش
ایلیا و باباش
ایلیا، آمیتیس، دینا و کیارا
برای شام هم جای همگی خالی آش رشته، زرشک پلو با مرغ و کوفته بود
ساعت 1:30 نیمه شب ایلیا خسته از یه روز شلوغ ولی خوشحال از گرفتن هدیه هایی که دوست داشت کنار LEGO ها خوابش برد
البته جمعه شب هم کیک خریدیم رفتیم منزل مامان بزرگ (مامان بابامحمد) عمه اینا هم اونجا بودن یه تولد کوچیک دیگه هم خونه مامان بزرگ گرفتیم. فقط مونده (ایلیا و پارسا) دوستای پسرکم که اونها هم این چهارشنبه میان تا ایلیای من برای تولدش همه رو دعوت کرده باشد.
پسرک عزیزم، امید زندگیم امیدوارم 120 سال دیگه از این روزهای خوش رو سپری کنی و هر روز بهتر و خوشبخت تر از قبل باشی
قشنگترین بچّۀ روی زمین!
تولّد دوسالگیت مبارک!
ای ایلیا!گل پسر نازنین!