ماکارانی
دیروز بیست و دوم تیرماه موقعی که از سرکار رسیدم خانه مامان اینا که ایلیا رو بردارم برعکس همیشه تا من رو دید گفت "بییم" 1 ،گفتم کجا بریم؟ فرمودند: "بییم کانانی 2 بخوریم ،" گفتم مامان جان ماکارانی نداریم که گفت "درست" 3 "بییم کانانی درست بخورم" 4 عاشق پیشنهاد دادنش شدم و واسم خیلی جالب بود که دیگه پسرم صاحب نظر شده و نظر می ده. با اینکه تازه ماکارانی خورده بودیم برایش درست کردم موقعی که قابلمه غذا رو دید گفت "بخورم" بهش گفتم آخه مامان جان هنوز آماده نشده که گفت "اینجوری خوبه بده بخورم" از دیروز تا حالا قیافه ایلیا موقعی که داشت پیشنهاد درست کردن ماکارانی رو می داد از جلوی چشمم بیرون نمی ره خدایا شکرت که پسرم سالم است و اینقدر بزرگ شده که می تونه پیشنهاد بده و صاحب نظرشده. این موضوع را اینجا ثبت کردم که این لحظه قشنگ که توی ذهن من رفته برای خود پسری هم ثبت بشه تا بزرگ بشه و خودش هم لذت لحظه هایی رو ببره که من باهاشون طعم واقعی عاشق شدن رو چشیدم.
ایلیا در باغ سنگان
ایلیا خونه مادربزرگه
1- بییم= برویم
2- کانانی= ماکارانی(یا همون ماکارونی خودمون)
3- درست= لطفا برای من درست کنید
4- بییم کانانی درست بخورم= برویم به خانه تا شما ماکارانی درست کنید و من بخورم!