بدون شرح
خیلی وقت است سرم شلوغ شده و اصلا به هیچ کاری نمی رسم یکی از کارهایی که کمتر فرصت می کنم انجام بدم به روز کردن وبلاگ پسرکم است و خیلی از این بابت ناراحتم. چون جدیدا ایلی جون با گذشت هر روز یک کار جدید یاد می گیره و نسبت به روز قبلش متفاوت تر می شه دوست دارم تمام این لحظات شیرین رو ثبت کنم دوست دارم پسرم وقتی بزرگ شد بدونه که با کارهای جالبی که می کنه چقدر زندگی ما رو متفاوت کرده و اصلا نمی تونم تصور کنم چهارسال اول زندگیمون که ایلیا نبود چه جوری می گذشت و خونه چقدر سوت و کور بود. حالا ایلیا داره بزرگ و بزرگتر می شه و زندگی ما با حضورش رنگین تر اینم چندتا عکس از این روزای ایلیا. توی اردیبهشت ماه رفته بودیم شهربازی هایپراستار ولی خیلی خوشش نیومد بیشتر ترجیح می داد از دور نظاره گر باشه تنها چیزی که خیلی توجهش رو جلب کرد رانندگی بود (چون ایلی جون عاشق قان قان است دیگه)، توی تعطیلات خرداد هم یه بار پارک پرواز رفتیم که ایلیا خیلی خوشش اومد و کلی ذوق می کرد روز بعدش هم رفتیم باغ که ایلیا تمام مدت داشت خاک بازی می کرد اما خیلی بهش سخت نگرفتم که بهش خوش بگذرد.
ایلیا داره با کارهای شیرینی که انجام می ده روزهای خوبی را برای ما رقم می زنه و خاطرات خوبی به یادگار می گذاره خدایا خودت پشت و پناهش باش.
اینجا هم ایلی جون خسته از کلی شیطنت در باغ