نوزده ماهگی
پرنده کوچک خوشبختی من در پایان نوزده ماهگی اش دیگه خیلی از کارها رو می تونه انجام بده و برای خودش یک فرد مستقل شده این دو تا دندون نیشش هم که جونه زده در بیاد پسرک من 18 تا دندون داره. دیگه دایره کلماتش هم تکمیل تر شده و هر چی که بگی سریع بیان می کنه، یه روز خاله الهام داشت یه چیزی تعریف می کرد گفت هوهو چی چی از فرداش ایلیا که با ماشین هاش بازی می کنه می گه هوهو چی چی
ایلیای من عاشق حمام رفتن است و اگر کسی بره حمام سریع می ره پشت در می ا یسته لباس هاش رو در می آره و به زبون شیرین خودش می گه اموم (حموم) جدیداً هم فهمیده که باید توی حموم بشورمش یه کم باهام همکاری می کنه آخه دیگه پسرم آقا شده موقعی هم که باباش داره ریش می زنه باید که ریش تراش بده به ایلیا تا اونم بیژبیژ می گه تا صدای ریش تراش در بیاد و ریشش رو بزنه
جدیدا توجه ایلیا به زیور آلات من جلب شده گردن بند منو نشون می ده بعد گردن خودش رو نشون می ده بعد می گه "مناژ من نه" بعد گوشواره ، دستبند و به همین ترتیب همه چی رو می گه "مناژ من نه" پسرکم از اینکه طلا نداره خیلی ناراحته
وقتی که بعدازظهر ها به عشق ایلیا می رم خونه، وقتی که اگه کار پیش بیاد و ناچار بشم دیرتر برم تمام مسیر را با سرعت می رم که زودتر برسم و گاهی خیلی از کارهایی که به خودم مربوط می شه انجام نمی دهم تا زمان بیشتری رو پیش پسرکم باشم احساس می کنم کاش پسرم بتونه متوجه این همه عشق بشه. ایلی جون من عاشق غذای تازه است و اگر غذا تازه باشه و روند پختش رو خودش ببینه با اشتهای بیشتری غذا می خوره من هم تمام طول هفته جایی نمی رم تا به عشق پسرم براش غذای تازه درست کنم. پسرم عاشقتم