سی ام دی ماه وقت واکسن 18 ماهگی ایلیا بود. کلی توی اینترنت تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که این سخت ترین واکسن هست و بعدش کلی تب، بی حالی و .... برای بچه ها به همراه داره از یک هفته قبل حال خودم خراب بود و هر وقت بهش فکر می کردم استرس می گرفتم بعد از کلی استرس تصمیم گرفتیم که چهارشنبه چهارم بهمن واکسن پسری را بزنیم اما متاسفانه همان روز دایی محمدم فوت کرد و نشد. این حال خراب همچنان همراه من بود (آخه موقع هایی که ایلیا واکسن می زنه من بیشتر از اون گریه می کنم و حالم بد می شه) قرار شد واکسن رو شنبه هفتم بهمن بزنیم که بازهم متاسفانه عمو هوشنگم به رحمت خدا رفت بازهم این کابوس به تعویق افتاد و بالاخره چهارشنبه یازدهم بهمن واکسن 18 ماهگی ایلیارو زدیم، با این همه ترس و اضطرابی که من داشتم اگر حتی ایلیا یک درجه تب هم می کرد به نظر من خیلی زیاد می آمد اما خدا رو شکر پسر من قهرمانانه با این مساله برخورد کرد و هیچ اتفاقی براش نیافتاد و بزرگ مرد کوچک من از سد واکسن 18 ماهگی با موفقیت عبور کرد.
- ۱ نظر
- ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۵۳