ایلیا و شیرین کاری هاش
خداوندا عزیزم را تو یاری کن
پناهش باش و در حقش تو کاری کن
الهی هرچه میخواهد نصیبش کن
خدایا بر لبش لبخند جاری کن
هشتم بهمن نود و دو اولین باری بود که توانستم پسرک گلم رو تنها بگذارم ماجرا از این قراره الان یه مدتی است که ایلیا از خونه بازی و کتاب خوندن گذشته و به cd کارتون نگاه کردن روی آورده یکی از cd های مورد علاقش تام و جری هستش که من از ساعتی که می رسم تا ساعتی که می خواهیم بخواهیم حدود 4 الی 5 بار باید یک cd رو نگاه کنیم از قضا اون روز هم ایلیا با شوق و ذوق فراوان که انگار بار اول است داره این cd رو نگاه میکنه داشت تام و جری می دید بهش گفتم بیا بریم حموم گفت من تام و جری نگاه می کنم شما برو اولش کمی ترسیدم ولی بعد احساس کردم حالا که پسرکم مرد شده به یه بار امتحان کردنش می ارزه دو تا نارنگی براش پوست کندم یه مقدار هم چیپس (به قول ایلیا کیلیپس) براش ریختم توی ظرف درها رو قفل کردم و گفتم ایلی جون تا میوه هات رو بخوری من می رم حموم زود می یام هر وقت خواستی تو هم بیا بعد با هزار تا ترس و لرز رفتم کمی بعد از توی حموم صداش زدم گفت: شما به کارت برس من دارم تام و جری می بینم حموم نمی یام .... وقتی هم که از اومدم گل پسرم مثل آقاها نشسته بود داشت کارتونش رو نگاه می کرد و معلوم بود توی این چند دقیقه از جاش بلند نشده بس که پسرم گله
جدیدا ایلیا یاد گرفته که چه جوری کاری کنه که به مقصود برسه و هر وقت می بینه من با کاری مخالفم یا می گه "تو رو خدایا مامان ...." یا می گه "لفاً" "خواهش" .... پسرم کلماتی رو که با احساسات من بازی می کنه خوب یاد گرفته
عزیز دل من دیگه سمت راست و چپش رو به خوبی تشخیص می ده، تمام اشکال هندسی رو خوب می شناسه، شعرهایی که مامان طاهره جون براش می خونه رو خوب حفظ کرده و موقع شعر خوندن با مامان بزرگش همراهی می کنه. جدیدا صبح ها که من می خوام برم اداره من رو محکم بغل می کنه می گه "مامان جون دوستت دارم زود بیا دیر نکنی یا باش؟" کلی سفارش می کنه و من رو با دل خون راهی اداره می کنه
اینم چند تا عکس جامانده از تولد کیمیای عزیزم که اون شب طبق معمول همه تولدهایی که می ریم به ایلیا خیلی خوش گذشت کلی رقصید و دلبری کرد
ایشالله همتون صد سال زنده باشید عروس بشین داماد بشین دل همه رو شاد کنید
ایشالله سایه همه بزرگترها بالای سرمون باشه و خوشی ها برای همه مستدام بمونه
همیشه خوش باشید عزیزم