شب یلدا
رفیق روزهای قشنگم زمستان هم رسید
سردت شد خبرم کن تا برایت بسوزم ...
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد
که در قبلم جاری هستی
عزیزم، امیدم، قشنگم، پسرم
سومین یلدای با تو بودن مبارک
ایلی جون من عاشق هندوانه است شب قبل که رفتیم برای خونه مامان طاهره هندوانه بخریم سرش رو از پنجره ماشین بیرون کرد و با زبون شیرین خودش گفت بابا تورو خدا دو تا بخر یکی ببریم خونه خودمون یکی خونه طاطا شب ساعت 12 هم که رسیدیم خونه گفت اول هندونه بخوریم اول بخوابیم دیگه هر کاری کردم راضی نشد بدون خوردن هندوانه بخوابه
اینم گل پسر من در حال خوردن هندوانه اونم با عشق
طبق رسم هر ساله شب یلدا ما خونه مامان طاهره جون هستیم و امسال هم اونجا بودیم اینم از میز شب یلدای ما
ایلیا هم اصلا در عکس انداختن همکاری نکرد فقط چند تا عکس تونستم ازش بگیرم که از هیچی بهتره بزرگتر که بشه بهش نشون می دم می گم ببین پسرکم چقدر بلا بودی و همش تو فکر شیطونی
جای همگی خالی شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت البته از همه بیشتر به ایلیا خوش گذشت که کلی هندوانه خورد و از اول تا آخر شب همش دونه دونه انار می خورد ولی خوشبختانه چون سرش به خوردن انار و هندوانه گرم بود کمتر سراغ آجیل رفت ولی تندتند برای ما فال حافظ رو باز می کرد می گفت بخون کلی هم ذوق می کرد که به حرفش گوش می دیم
یه شب یلدای دیگه هم گذشت خدایا خودت سایه بزرگترها رو بالای سرمون حفظ کن که وجودشون باعث می شه به هر مناسبتی همه دور هم جمع بشن و روزها به خوشی بگذره